
سلام دوستان 💜 تو این قسمت قراره حسابی شوکه بشید😆❤
لوکا :《داشتم از پنجره بیرون رو نگاه میکردم ک دیدم ساعت 4:30 هست یاد قرارم با لیدی باگ افتادم . با خودم میگفتم یعنی اون چه شکلی میتونه باشه . یهو پلگ از زیر تختم اومد بیرون و گفت :《یکم پنیر کممبر نداری ؟😋🧀》گفتم :《چی تو پنیر کممبر میخوری؟😐》گفت :《آره دیگ غذای من پنیر کممبر هستش》منم گفتم :《باشه الان میرم میارم فقط تو بیرون نیا 》رفتم و براش آوردم . 5 دقیقه طول کشید ک بخوره . بعد اینک خورد گفتم :《پلگ تو میدونی چجوری باید به کت نوار تبدیل شم ؟》 پلگ گفت :《آره باید اون انگشتر رو دستت کنی و بگی پلگ پنجه ها بیرون و و اگ میخوای به حالت قبلیت برگردی باید بگی
پلگ پنجه ها داخل 》 گفتم :《پس الان تبدیل میشم 》دستمو گرفتم بالا و گفتم :《پلگ پنجه ها بیرون🐾》وای خیلی قشنگ بود اون لباس 😎 . از پنجره پریدم بیرون ، خیلی حس خوبی بود انگار داشتم پرواز میکردم . رسیدم به برج ایفل لیدی باگ هنوز نیومده بود . یکم نشستم ساعت شد 5 دیدم یه نفر داره میاد سمتم یه لباس قرمز با خال های سیاه تنش بود (همون لباس ابر قهرمانی) . اومد و به من سلام کرد و گفت :《سلام من لیدی باگ هستم . فکر کنم تو هم کت نوار باشی 》من گفتم :《سلام بله من کت نوار
هستم خوشبختم 》اونم گفت :《من هم خوشبختم . راستی به نظره تو ارباب شرارت کی میتونه باشه؟》من گفتم:《 نمیدونم هر کی هست نباید بزاریم دستش به معجزه گر هامون برسه 》اون هم گفت :《آره راست میگی 》من گفتم :《قدرت تو چیه؟💪🏻》گفت :《قدرت من خنثی کردن شرارت و ساختن هست . قدرت تو چیه؟》گفتم :《قدرت من نابودی هست میتونم هر چیزی رو نابود کنم 》یهو یاد استاد فو افتادم ک میگفت :《نباید از هویت هم خبر دار شید 》تو این فکر بودم ک لیدی باگ گفت :
《ساعت 5:48 دقیقه س هوا هم داره روشن میشه دیگ بابد بریم 》من گفتم :《بله باید بریم 》 از هم خداحافظی کردیم و هر کدوم به سمت خونه هامون رفتیم البته جوری ک همدیگ رو نبینیم . وقتی به خونه رسیدم گفتم :《پلگ پنجه ها داخل 🐾》و دراز کشیدم و گفتم :《پلگ من میتونم به تو اعتماد کنم ؟》پلگ گفت :《اره چرا ک نه ولی باید هر روز بهم پنیر کممبر بدی 😋 》گفتم :《ای شکمو 😂 . به نظرت لیدی باگ کیه ؟ اخه اون خیلی خوشگله 》
پلگ گفت :《من چه بدونم😕 》من گفتم :《ممنون از راهنمایی ت 😐🙏🏻》پلگ گفت :《خواهش میکنم 😌 》به ساعت نگاه کردم ساعت 06:00 بود منم گرفتم خوابیدم . (فردا صبح ) ( از زبان مرینت ) صبح پاشدم دیدم ساعت11 بود ولی استرس نگرفتم چون امروز مدرسه بخاطره یه سری تعمیرات بسته بود از رو تختم پاشدم داشتم میرفتم سمت طبقه ی پایین ک یدفعه
خب دیگه تموم شد 😁
برو نتیجه تا چالشو ببینی😆❤
لایک و کامنت فراموش نشه⛓❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
این داستان دیگه تو هیچ اکانت دیگه ایی ادامه پیدا نمیکنه 🚫🚫🚫
عالی
وااای
کت نوار لوکاست؟!؟!؟؟¿
عالی بود عالی
فقط پارت بعدم زود بزار
اره عزیزم کت نوار لوکاست 🙂💛
چشم بخاطره شما میزارم😍❤
لوکاااااااااااااااا!!!؟؟؟
این بود واکنشم😅
عالی بود آبجی👏👏
😅😂
ممنون داداش❤
🌿🌿☀☀🌾🌾
🙃❤
دنبالی به دنبال